گفت و گوی روابط عمومی دانشگاه با آفای محمد کریمی تکنسین فوریت های پزشکی شهرستان صحنه و شرح مأموریت ویژه در روز ۲۳ خرداد سال ۱۴۰۴ و اعزام جهت امدادرسانی به محلی که توسط رژیم صهیونیستی مورد حمله قرار گرفته بود؛
اینجانب محمد کریمی از پرسنل فوریتهای پزشکی شهرستان صحنه پایگاه اورژانس میانراهان
اولین روز جنگ ۱۲ روزه شیفتم رو تحویل گرفتم
اما انگار حال و احوال امروز بسیار متفاوت از هر زمان دیگری بود به گونه ای که باید برای جنگ لباس بر تن میکردم هر جای این پایگاه نشان غریبی برایم بود حتی با خودم هم حس غربت و دلتنگی داشتم سراغ آمبولانس رفتم اون روز من کد دار یعنی راننده بودم تجهیزات درمانی بیشتری بر آمبولانس سوار و شیشه هارو حسابی تمیز و آماده هر اتفاقی بودم
همکار شیفت قبلم آقای پرهام شهبازی که شرایط نامساعد امنیتی رو که دید کنار منو همکارم ایستاد تا که حضورش و کلامش دلگرمی برامون باشه زودتر از وقت غذا ناهار خوردیم و هر کدام در سکوتی عجیب کناری نشستیم تا این که تماسی به پایگاه مخابره شد
انفجار در محدوده نظامی صورت گرفته بود،
استرس و آدرنالین انگار آماده بودند که با این تماس به وفور رخنه کنن داخل جریان خونمون
هر سه با ذکر و نام خدا و به پاس تعهد و روحیه جان بر کفی و فداکاری در سریع ترین زمان ممکن به محل اعزام شدیم
درمسیر به فکر شهدایی بودم که مردانه با متجاوز دست در گریبانن و شجاعانه در صحنه نبرد حضور دارند انگار یه نیرویی به وجودم رخنه کرد پدال گاز رو فشار دادم و با حداکثر سرعت به محدوده نظامی که با رژیم جعلی اسراییل در نبرد بودند رسیدیم
کنار لانچرهای نظامی ، در محل انفجار زمین زیر پایمان انگار آتش جهنم بود . به کمک افراد حاضر و همکارانم پیکر مطهر یکی از شهدا را جابجا و به داخل آمبولانس انتقال دادیم
سوار آمبولانس شدم که حرکت کنم
آمبولانس به داخل یه چاله گیر کرد، هر لحظه بر تنش محیط افزوده میشد صدای پهباد های دشمن هر ثانیه بیشتر میشد
همه به کمک آمدند و آمبولانس رو از چاله بیرون کشیدن همکارام سوار شدن و قصد عزیزمت کردیم که ناگهان پهباد دشمن به محل دوباره شلیک کرد
فورا از آمبولانس خودمون رو پرت کردیم پایین و سینه خیز به داخل کانال سیمانی آب خودمون رو رسوندیم که از ترکش در امان باشیم
اما موج انفجار سریعتر از هر چیزی به ما رسید و از سردرد شدید و وزوز گوش امان بریده بودیم
افنجار و افنجار پشت سر هم.
دیگه سرم داشت گیج میرفت و حالت تهوع داشتم به سختی از محل دور شدیم
همکارم آقای شهبازی که وخامت حال منو همکارم رو که دید با آمبولانس خودمون ما رو به بیمارستان در کرمانشاه اعزام کرد
که اونجا بستری شدیم و تحت درمان قرار گرفتیم
تنها چیزی که در طول مسیر بهش فکر میکردم این بود که این رژیم جنایت کار و بزدل اسراییل حتی از پیکر بیجان شهدای ما هم واهمه داره همون جور که بزدلانه جنگ رو شروع کرد حقیرانه هم مجبور به عقب نشینی شد.
بعد از اون شیفت منو همکارم تحت درمان پزشک اعصاب و روان هستیم که طبق نظر پزشک به اختلال PTSD مبتلا شده و دوره ای مراجعه میکنیم جهت گرفتن داروهای آرام بخش و ضد اظطراب و مشاوره پزشکی.